دوش با صد عیش بودی، هرشبت جون دوش باد


گر چو خونم با حذیفان باده خوردی نوش باد

هر که جز کام تو جوید، باد یا رب تلخ کام


هر که جز نام تو گوید تا ابد خاموش باد

سرکشان را از رکابت باد طوق بندگی


حلقهٔ نعل سمندت چرخ را در گوش باد

می گذشتی با ناز و می گفتند خلق


این قبای حسن دایم زیور آن دوش باد

گه گهی شب ها در آغوش خودت می بینم به خواب


دست من روزی به بیداری در آن آغوش باد

تا هلالی لعل می گون تو دید از هوش رفت


زین شراب لعل تا روز ابد مدهوش باد